ايده‌آل‌‌هاي اخلاقي در ژورناليسم

نويسنده:جيمز مورفي، استفن وارده اين داناوان/ ترجمه: مقداد مهرابي




تقويت روحيه شهروندي يا بيان حقيقت

اشاره

مقاله‌ي پيش رو به بررسي تعارض بين بيان حقيقت و مقتضيات زندگي مدن، با تأكيد بر تعارض بين خدمتگزاري به كشور خويش و گزارش حقيقت به صورت هر چه كامل‌تر و مستقل‌تر مي‌پردازد.
اين نوشتار كوتاه براي درك اولويت‌هاي اخلاق و رساله‌ي ابتداي قرن بيست و يكم و هم‌چنين آگاهي از دغدغه‌هاي اساتيد و پژوهشگران دانشگاهي آمريكا نيز غنيمت است...

درآمد

در اين مقاله به بررسي تعارض بين بيان حقيقت و مقتضيات زندگي مدني، (1) با تأكيد بر تعارض بين خدمتگزاري به كشور خويش و گزارش حقيقت به صورت هر چه كامل‌تر و مستقل‌تر مي‌پردازيم. ما به اين بحث مي‌پردازيم كه اصل بيان حقيقت در ژورناليسم نسبت به ترويج ارزش‌هاي شهروندي، از جمله وطن‌پرستي كوته‌بينانه، در اولويت قرار مي‌گيرد. حتي در زمان جنگ، ژورناليسم مسئوليت‌گرا (2) نبايد اجازه دهد كه وطن‌پرستي، كوته‌بينانه از تعهد و التزام آن به بيان حقيقت بكاهد. ژورناليست‌ها مي‌توانند با اتخاذ ديدگاه وطن‌پرستي دموكراتيك به بهترين نحو ممكن نقش شهروندي خويش را ايفا كنند. ما به اين نتيجه‌گيري مي‌رسيم كه اگر سازمان‌هاي خبري اولويت بيان حقيقت را بپذيرند، گزارشگران را در واحدهاي نظامي به مأموريت نخواهند فرستاد (3) و اگر دست به چنين عملي زنند، داراي التزام اخلاقي هستند تا اقدامات احتياطي در خصوص تحريريه در پيش گيرند.
آيا WMD مخفف تسليحات كشتار جمعي است يا مخفف كلماتي براي فريب عموم مردم؟ (4) هنگام بسيج نيروهاي آمريكايي جهت معامله به عراق، طي جنگ و پس از آن، اغلب حقيقت نخستين قرباني بود. رسانه‌هاي جمعي نيز اظهارات رسمي مبني بر اين كه عراق تسليحات كشتار جمعي در اختيار دارد، را بي‌درنگ پذيرفتند. سازمان‌هاي خبري مهم آمريكايي نيز بسيار مايل بودند تا دست به طول و تفصيل يك افسانه‌ي حماسي ولي كاملاً ساختگي درباره‌ي سرچوخه جسيكا لينچ (5) بزنند. ايستگاه‌هاي رسانه‌اي مهم با شور و شوق تمام گزارشگران خود را در واحدهاي نظامي مأمور مي‌كردند، بدون آن كه ذره‌اي به حفظ استقلال آن‌ها در پوشش اخبار جنگ بينديشند. در اين مقاله با تأكيد بر تعارض بين «خدمتگزار كشور خويش بودن» و «گزارش حقيقت به صورت هر چه كامل تر و مستقل‌تر بودن»، به بررسي تعارض چند وجهي بين بيان حقيقت و مقتضيات زندگي شهروندي مي‌پردازيم. در بخش نخست مقاله به بررسي اين موضوع فلسفي مي‌پردازيم كه آيا در ژورناليسم اصل بيان حقيقت بر ديگر اصول از جمله كاهش آسيب‌هايي كه ممكن است گزارشگري بر افراد، گروه‌ها يا حكومت داشته باشد، تقدم مي‌يابد. در بخش دوم به بررسي رابطه‌ي پر دردسر بين وطن‌پرستي و ژورناليسم بيانگر حقيقت مي‌پردازيم. در بخش پاياني به انتقاد از اقدامات سازمان‌هاي خبري مبني بر مأمور كردن گزارشگران خود در واحدهاي نظامي ارتش آمريكا در جنگ با عراق مي‌پردازيم.

حقيقت يا پيامدهاي شهروندي؟

امروزه ژورناليسم به دنبال رسوايي‌هاي بي‌شمار كه افشا كننده‌ي افسانه‌بافي و جانبداري در گزارشگري است و منجر به كاهش جدي مقبوليت عام رسانه‌هاي خبري گرديده است، با كيفرخواستي دو قسمتي روبه‌رو است. نخست آن كه ژورناليست‌ها متهم به قصور در ـ اگر نگوييم تخريب ـ دموكراسي هستند و دوم آن كه آن‌ها متهم به خيانت به حقيقت هستند. هيچ يك از اين اتهامات چيز جديد يا تعجب‌برانگيزي نيست. از آن جا كه ژورناليست‌ها اين داعيه را دارند كه نقش مهمي در ايجاد شهروندان فعال و آگاه ايفا مي‌كنند، از برخي سرزنش‌ها مبني بر افزايش بدبين عمومي نسبت به سياست و نهادهاي دموكراتيك گريزي ندارند، به همين ترتيب، از آن جا كه ژورناليست‌ها اين ادعا را نيز دارند كه جوياي حقيقت هستند و آن را دقيقاً گزارش مي‌كنند، هنگامي كه سمبل كاري، جانبداري يا حتي بدتر، فريبكاري عامدانه در پيش مي‌گيرند با انتقادهاي گزنده‌اي روبه‌رو مي‌شوند. با اين حال، آن چه منتقدان ژورناليسم در نظر نمي‌گيرند آن است كه ژورناليست‌ها با اين تصور كه مي‌توانند هم‌زمان فضيلت شهروندي و يكپارچگي فكري را دنبال كنند، خود را به تزلزل دچار مي‌سازند. در واقع ژورناليست‌ها با هدف قرار دادن فضيلت شهروندي و يكپارچگي فكري، اغلب به هيچ يك دست نمي‌يابند.
بر خلاف تأكيدي كه بر ارزش استقلال در بيان حقيقت وجود دارد، برخي ژورناليست‌ها و منتقدين رسانه‌هاي خبري بر اين مسئله توافق دارند كه بيان حقيقت تنها به صورت ابزاري داراي ارزش است؛ زيرا ارزش‌هاي شهروندي را تقويت مي‌كند. مشكل موجود بر سر راه حقيقت‌جويي كاملاً ابزاري يا عمدتاً ابزاري آن است كه هنگامي كه حقيقت‌جويي ارزش‌هاي شهروندي خاصي را تقويت نمي‌كند، يا جايي كه ممكن است يك گزارش صادقانه پيامدهاي منفي به بار آورد، ممكن است ژورناليست دچار اين احساس شود كه ميل به بيان حق را كنترل كند. فهرست ارزش‌هاي شهروندي كه ممكن است بر ژورناليسم بيانگر حقيقت تأثير داشته باشد، گوناگون است. اين فهرست شامل چنين مواردي است: ميل به خدمتگزاري به كشور خويش، حمايت از سربازان خودي در نبرد، در نظر گرفتن منفعت عمومي جامعه، رشد همبستگي اجتماعي، ايجاد شهروندان مستقل، پيشبرد منافع اقليت كه دچار تبعيض هستند.
رويكرد كلي مبني بر آن كه بيان حقيقت به طور عمده (يا تنها) ابزاري براي زندگي مدني پايدار است، مي‌تواند به عنوان مثال در نوشته‌هاي مربوط به جنبش ژورناليسم شهروندي كه در دهه‌ي 1990 در ايالات متحده‌ي آمريكا شكل گرفت، يافت شود. در اين رويكرد، ژورناليست‌ها بايد به عنوان كاتاليزوري براي مشاركت شهروندان در مسائل مهم عمل كنند و اين را تضمين كنند كه زندگي مدني به خوبي پيش رود. اگر به خوبي به شهروندان يك دموكراسي در خصوص اخبار سياسي مربوطه آگاهي‌بخش صورت نگيرد، نمي‌توانند حق حاكميت خود را اعمال كنند و قادر به ايفاي نقش در شكل‌دهي به تصورات سياسي نخواهند بود. وظيفه‌ي اصلي ژورناليست‌ها حمايت از حاكميت مردم و دموكراسي شورايي است.
هر چند چيزهاي بسياري براي تحسين اين ايده‌آل وجود دارد ولي خطر ژورناليسم شهروندي زماني آشكار مي‌گردد كه بيان حقيقت در تعارض با ارزش‌هاي شهروندي قرار گيرد. به عنوان مثال اگر ژورناليسم داراي اين انگيزه باشد كه از برخي گروه‌هاي حقيقت‌جو حمايت كند يا همبستگي اجتماعي را افزايش دهد، آيا نبايد حقيقتي كه به ضرر اين گروه‌هاست را گزارش كند؟ آيا بايد از ارائه‌ي گزارش‌هايي كه ممكن است منجر به كشمكش ميان گروه‌هاي قومي يا نژادي گردد، اجتناب كند؟ به نمونه‌ي ديگري توجه كنيد: اگر گزارش‌هاي منفي درباره‌ي فعاليت‌هاي سياسي احتمالاً سبب شود شهروندان نسبت به مشاركت سياسي دچار يأس گردند، آيا بايد بيان حقيقت به خطر افتد؟ ممكن است شرايط بسياري وجود داشته باشد كه سبب شود حقيقت محض به شيوه‌هاي مختلف ارزش‌هاي شهروندي را تحليل برد يا سركوب كند. اگر حقيقت مربوط به سياست‌هاي ما بيش از اندازه ظريف، بيش از اندازه مأيوس كننده و تأسف بار يا بيش از اندازه زشت و شرم‌آور باشد، ممكن است شهروندان با بدبيني، بي علاقگي و انزواي سياسي خود بهتر به آن واكنش نشان دهند. افشاي واترگيت از طريق بيگانه‌سازي بسياري از شهروندان جوان نسبت به سياست، به نحوي به دموكراسي آسيب رساند. فلسفه‌هاي شهروندي ژورناليسم، فلسفه‌هايي كه ارزش‌هاي شهروندي را در اولويت قرار مي‌دهند و حقيقت را به ابزار تبديل مي‌كنند، اغلب از روي سادگي تصور مي‌كنند ژورناليست‌ها مي‌توانند از طريق ارائه‌ي اطلاعات ساده به شهروندان آن‌ها را آگاهي بخشند. همان گونه كه گانز (2003) بيان مي‌كند:
تنها ارائه‌ي اطلاعات به آن‌ها (شهروندان) نمي‌تواند آن‌ها را تبديل به شهروندان آگاه كند؛ براي نمونه ممكن است مردم از طريق اطلاعات‌جويي و بهره‌گيري از آن و شايد از طريق آميختن آن با آن چه در حال حاضر مي‌دانند، ملزم به مشاركت گردند.
يك شهروند آگاه و مطلع بودن، فرد را تبديل به شهروندي فعال نمي‌كند. بسياري از مردم در سياست نقش يك تماشاچي را ايفا مي‌كنند. آن‌ها خواهان آگاهي هستند ولي نه خواهان فعال بودن. عكس آن نيز امكان‌پذير است؛ بسياري از شهروندان فعال شهرونداني آگاه نيستند و بسياري از فعالان انگيزه‌ي كمي دارند تا به دنبال اطلاعاتي روند كه حمايتگر جنبش آن‌ها نيست.
مشكل ديگر در تبديل بيان حقيقت به ابزاري براي اهداف كلي‌تر شهروندي آن است كه ممكن است ديگر ابزارهاي داراي مقبوليت كمتر همان هدف را برآورده كنند. لزوماً بين اطلاعات حقيقي و افزايش دغدغه‌هاي شهروندان (يا ميل به درگير شدن در موضوعي) هيچ پيوندي وجود ندارد.
ممكن است اطلاعات دروغ از جمله گزارش‌هاي مهيج درباره‌ي ميل طبيعي برخي اقليت‌هاي نژادي به انجام تبهكاري خشونت‌آميز يا گزارش جانبدارانه درباره‌ي پيشينه‌ي فعاليت‌هاي محيط زيستي يك شركت بزرگ نسبت به يك گزارش دقيق و متعادل بر شهروندان اثرات بيشتري داشته باشد. بنابراين ممكن است ژورناليسم كه به دنبال ايفاي نقشي همانند كاتاليزور است، به اين وسوسه دچار گردد كه اطلاعات تحريف شده يا جانبدارانه بفرستد تا حداكثر تأثيرگذاري ممكن به دست آيد. در اين صورت، بي اعتنايي ناخوشايندي نسبت به حقيقت در كسوت عشق اصيل به دموكراسي ظاهر مي‌گردد.
اگر قرار باشد اين اصول اخلاقي از سوي ديگر اصول به خطر نيفتد يا مغلوب نگردد، ضروري است ژورناليست‌ها بينش متعهدانه‌تري نسبت به ارزش بيان حقيقت در پيش گيرند. هم‌چنين ضرورت ايجاد مفهومي مناسب از ژورناليسم جوياي حقيقت نيز داراي اهميت است، به گونه‌اي كه داراي اين پيش فرض نباشد كه در اغلب موارد، ژورناليسم معادل دانش علمي يا حقيقت راسخ است. اگر چيزي حقيقت نداشته باشد يا از سوي شواهد به خوبي تأييد نگردد، نمي‌توان گفت انسان‌ها به معناي اخص شناخت، از آن آگاهي و اطلاع نخواهند داشت. به هر حال، بسياري از آن چه ژورناليست‌ها گزارش مي‌كنند بيش از اندازه سرسري و آني است و بيش از اندازه خارج از زمينه و شرايط قرار دارد، به گونه‌اي كه نمي‌توان آن را به عنوان آگاهي حقيقي تعريف كرد.
ژورناليست‌ها در تلاش براي كسب آگاهي بايد با ضرب‌الاجل‌هاي روزمره، محدوديت‌هاي جمع‌آوري اطلاعات، فريبكاران رسانه‌اي و ناهمگوني ادعاهاي متناقض از سوي گروه‌هاي رقيب دست و پنجه نرم كنند. ژورناليست‌ها هنگام جنگ با محدوديت‌هاي بيشتري روبه‌رو هستند. موانع جنگي در مناطق جنگي و ماشين‌هاي پروپاگاندايي حكومت گزارشگران را هدف قرار مي‌دهد. ژورناليست‌ها از نظر شناخت‌شناسي با موقعيتي متزلزل روبه‌رو هستند. جست‌وجوي حقيقت توسط ژورناليست‌ها يك تلاش دشوار، به تدريج تكامل يابنده و جايزالخطا است كه به تدريج حقيقت از دروغ و شايعه از شواهد متمايز مي‌گردد. حقيقت ژورناليسم يك چيز بي‌ثبات است كه مانند يادگيري، به صورت استالاگميت (6) در يك غار، به مرور زمان قطره قطره شكل مي‌گيرد. جاي هيچ تعجب نيست كه ژورناليست‌ها مايلند حرفه‌ي خود را به جاي توجه بر اساس بيان حقيقت بر پايه‌ي شهروندي حفظ كند.
حتي اگر ژورناليسم نتواند به شناخت يا حقيقت دست يابد، پيشه ساختن فضيلت‌هاي جست‌وجوي حقيقت براي ژورناليست‌ها اهميت دارد. اين فضيلت‌ها چه هستند؟ صداقت داراي اهميت است؛ زيرا پيش شرط اعتماد بين ژورناليست‌ها و مخاطبان آن‌هاست. مخاطبان براي اشتباه، اغراق و حتي جانبداري جايي باز مي‌كنند ولي نمي‌توانند اين را تحمل كنند كه توسط ژورناليست بي صداقتي كه چيزي را گزارش مي‌كند كه خود به آن باور ندارد، به بازي گرفته شوند. با اين حال صداقت شرط كافي براي حقيقت نيست. اگر انسان‌ها صادقانه سخن دروغي را باور كنند، مي‌توانند مخلصانه آن را گزارش كنند. علاوه بر صداقت، ضروري است فضائل دقت نيز در فضائل حقيقت‌جويي گنجانده شوند: صحت، پايداري و كامل بودن. با اين حال اين فضائل هنوز كفايت نمي‌كنند؛ زيرا فرد مي‌تواند در منفعت‌طلبي و ايدئولوژي متعصبانه داراي صحت، پايداري و كمال‌گرايي باشد. بنابراين وظيفه‌شناسي صادقانه در طلب حقيقت نيازمند فضائل بالاتري است؛ از جمله بي‌طرفي، تواضع، شجاعت و شوق به پيگيري حقايق در جايي كه پنهان هستند.
در ژورناليسم براي جست‌وجوي حقيقت تنوع منابع و اجتناب از مفهوم محدود تعادل ضروري است. هنگامي كه حقيقت ناشناخته و مورد اختلاف است، ژورناليست‌ها بايد اغلب به ارائه‌ي تعادل بين ديدگاه‌ها بپردازند. در بسياري موارد، ارائه‌ي تعادل به ارائه‌ي گزارشي كوركورانه تنزل مي‌يابد كه تنها دو جناح درگير در يك مسئله و اغلب دو ديدگاه جانبدارانه سياسي را در بر مي‌گيرد. همان گونه كه برخي سياستمداران همواره ديدگاه‌هاي اقليت، در حاشيه و افراطي را ناديده مي‌گيرند، برخي ژورناليست‌ها نيز دست به چنين اقدامي مي‌زنند. ممكن است براي تنظيم رقابت‌هاي انتخاباتي بين تنها دو جناح مهم، دلايل سياسي خوبي وجود داشته باشد ولي هنگام جست‌وجوي حقيقت بررسي تنها دو ديدگاه (و اغلب دو ديدگاه متعلق به جريان اصلي) نابه‌جاست. اين احتمال وجود دارد كه تنها ديدگاه‌هاي افراطي و در حاشيه دست به بررسي فرض‌هايي كه هر دو جناح سياسي به صورت مشترك دارند، بزنند. اين تصور كه حقيقت تنها از برخورد تنها دو ديدگاه سياسي، جمهوري‌خواه يا دموكرات، پديدار مي‌گردد به طرز مخاطره‌آميزي ساده‌لوحانه است.
هنگامي كه بيان حقيقت با ايده‌آل‌هاي شهروندي در تعارض قرار مي‌گيرند، چه دلايلي وجود دارد كه تقويت كننده‌ي انتخاب بيان حقيقت باشد؟ نخست بحث بر سر تخصص است. اكثر ژورناليست‌ها نمي‌توانند ادعا كنند كه در زمينه‌ي ماهيت و ترويج ارزش‌هاي شهروندي داراي مهارت هستند. هر چند برخي ژورناليست‌ها در حوزه‌ي خود داراي تخصص هستند ولي اغلب آن‌ها طي مطالعات فشرده به اين رشته رسيده‌اند و متخصصان فوري مهيا شده (7) هستند. بنابراين آن‌ها بايد تا حد ممكن در بازه‌ي زماني شديداً محدود، فضائل پژوهشگرانه‌ي صحت، دقت، كامل بودن، تواضع روشنفكرانه، بي‌طرفي و شجاعت را كسب كنند. ضروري است كه آن‌ها گزارش‌هاي خود را با بهترين شيوه‌ها و استانداردهاي موجود اثبات صحت مورد آزمون قرار دهند.
بحث دوم بر سر خطاي تخمين در اثرات گزارش‌هاي خبري است. به جز زمان جنگ و حالت‌هاي فوق‌العاده‌ي داخلي، ژورناليست‌ها اغلب در موقعيتي نيستند كه به صورت دقيق نسبت به پيامدهاي مدني كار خود قضاوت كنند. پيش‌بيني اثرات حتي عادي‌ترين گزارش‌ها دشوار است. شايسته‌تر آن است كه ژورناليست‌ها در وهله‌ي اول هدف خود را بيان حقيقت قرار دهند تا اين كه توجه خود را به برخي پيامدهاي به صورت مبهم درك شده در آينده معطوف كنند. در صورتي لرزش‌هاي دموكراتيك به بهترين نحو حاصل مي‌شوند كه از ژورناليست‌ها بخواهيم بدون آن كه پيشاپيش ضررها يا منفعت‌هاي وارده به كشور خويش را محاسبه كنند، جوياي حقيقت باشند.
در نهايت بحث بر سر جهاني شدن رسانه‌هاي خبري است. در ژورناليسم اولويت دادن به ارزش‌هاي شهروندي به معناي آن است كه جهاني را مجسم كنيم كه در آن ژورناليست‌ها در وهله‌ي اول به كشور و جماعت ملي خويش تعلق خاطر داشته باشند. اين در حالي است كه همه‌ي ما امروزه عمدتاً اخبار را از صنعت رسانه‌اي جهاني شده دريافت مي‌كنيم كه فاقد هر گونه تعلق خاطر خاص به جماعت‌هاي سياسي ملي هستند. بسيار مضحك است كه انتظار داشته باشيم يك ژورناليست‌ BBC اهل هند ارزش‌هاي شهروندي آمريكايي را ترويج دهد. امروزه كه گزارش‌هاي خبري داراي پيامدهايي هستند كه بسيار فراتر از مرزهاي ملي كشيده مي‌شوند، فلسفه‌ي شهروندي كوته‌بينانه‌ي ژورناليسم با رسانه‌هاي خبري جهاني ناسازگار است. اين امكان وجود دارد كه ژورناليسم جهاني و جهان وطني در مقايسه با ژورناليسم داراي تعلق خاطر به ارزش‌هاي شهروندي ملي گزارش‌هاي خبري موثق‌تري ارائه دهد. براي رسانه‌هاي جهاني يا ملي تعلق خاطر راسخ به بيان حقيقت، با وجود پيچيدگي‌هاي آن، به عنوان بهترين اصل اساسي ژورناليسم مسئوليت‌گرا باقي مي‌ماند.

مشكلات وطن‌پرستي

در ژورناليسم، تعارض بين بيان حقيقت و ارزش‌هاي شهروندي در زمان درگيري و ناامني آشكار مي‌گردد. سازمان‌هاي خبري تحت فشار شديد اجتماعي قرار مي‌گيرند تا به صورت كاملاً غيرانتقادي و وطن‌پرستانه گزارش‌هاي خود را ارائه كنند. در اين شرايط، وطن‌پرستي تنها يك علاقه‌ي دلسوزانه براي كشور فرد نيست. اين ضرورت به وجود مي‌آيد كه رسانه‌هاي خبري به حمايت از سياست‌هاي حكومت، نهادهاي آن، يا رهبران و سردمدارانش بپرازد. اگر رسانه‌هاي خبري به اين صورت تن در دهند، ژورناليسم به پروپا گاندا آلوده مي‌شود. خبرهاي بد به حداقل كاهش مي‌يابند. گزارش‌هاي اغراق‌آميز درباره‌ي فجايع ميدان نبرد و قهرمانان كشور خود به چندين برابر مي‌رسند. بيان حقيقت دچار آسيب مي‌شود.
حملات تروريستي 11 سپتامبر به خوبي نشان دادند كه وطن‌پرستي هم‌چنان يك تأثير عمده بر ژورناليسم است كه منجر به تعارض بين ژورناليسم به عنوان ارتباط‌گر بي طرف و ژورناليسم به عنوان شهروند وطن‌پرست مي‌گردد. سازمان‌هاي خبري آمريكا كه با يك سردرگمي ملي حاصل از ترس و خشم روبه‌رو شده بودند، تحت فشار شديد قرار گرفتند تا به حمايت از جنگ رييس جمهور عليه تروريسم بپردازند. در مصاحبه‌اي با شركت كانادايي پخش برنامه، (8) از دان راتر، (9) گوينده‌ي خبر CBS پرسيده شد كه آيا تماشاي پوشش جنگ عليه تروريسم از سوي آمريكايي‌ها همانند تماشاي ژورناليست‌هايي است كه مشتاقانه تيم فوتبال كشور خود را حمايت مي‌كنند. وي پاسخ داد:
بله! و اگر نگوييم حقيقتاً چنين است، به اعتقاد من چنين است. قطعاً به نحو قابل فهمي چنين است. هر چند حوادث 11 سپتامبر همه‌ي چيزها را دچار دگرگوني نكرد ولي برخي چيزها را دگرگون كرد و برخي چيزهاي بنيادين مربوط به ژورناليسم آمريكايي را متحول كرد. به اعتقاد من از جمله‌ي آن‌ها، پوشش عمليات‌هاي نظامي در افغانستان بود. ارتش آمريكا از امتياز هر گونه ترديد و ناباوري بهره گرفت. وزارت دفاع از اين ناباوري‌هاي مضاعف در كنترل هر چه بيشتر غيرنظامي‌ها بهره جست و احتمالاً نياز به ارائه‌ي دلايل كمتري بود. من يك آمريكايي هستم. من يك گزارشگر آمريكايي هستم. من شديداً تلاش مي‌كنم كه ارتش ما پيروز گردد و تعريف پيروزي هر چه مي‌خواهد، باشد. من اين را بدون هيچ گونه توجيهي بيان مي‌كنم ولي من يك ژورناليست حرفه‌اي نيز هستم. من مايلم كارگزار صادق اطلاعات باشم ولي هم‌چنين خواهان آن هستم كه يك وطن‌پرست نيز باشم.
راتر با صراحت تمام سردرگمي يك ژورناليست بين وطن‌پرستي و ژورناليسم صداقت پيشه را بيان كرد. با اين حال آراء وي آزار دهنده است؛‌ زيرا آن‌ها پيشنهاد مي‌كنند كه ژورناليست‌ها مي‌توانند بيان حقيقت را به خطر اندازد.
رابطه‌ي واقعي بين ژورناليسم و شهروندي وطن‌پرست چيست؟ آيا نوعي از وطن‌پرستي وجود دارد كه با دموكراسي‌هاي مدرن و ژورناليسم سازگار باشد؟ وطن‌پرستي چيست و آيا جانبداري يك حسن است يا عيب؟ و آيا منشأ بحث‌هاي فلسفي و سياسي است.
وطن‌پرستي دموكراتيك، عشق به پاتريا (10) است كه به صورت جمهوري مسلم فرض است، نه به صورت عشق به سرزمين مادري يا تعلق خاطر به يك گروه فرهنگي خاص. اين تفسيري مدرن از وطن‌پرستي جمهوري‌خواه است كه تاريخ آن به دولت ـ شهرهاي رنسانس باستان و در نهايت به دوران باستان روم باز مي‌گردد. وطن‌پرستي دموكراتيك عشق به اصول، قوانين، نهادها و مقررات يك جمهوري با شهروندان مستقل و آزاد است. اين جمهوري بيشتر به دليل مشخصات فيزيكي‌اش يا به اين دليل كه ظاهراً در زبان، فرهنگ يا نژاد برتربين است، چندان دوست داشتني نيست. اين جمهوري به اين دليل ستايش مي‌شود كه كشوري است كه امكان داشتن شهروندان بهره‌مند از حقوق را دارد كه نسبت به ايده‌آل‌هاي آزادي متعهد باشند. وطن‌پرستي دموكراتيك نوعي وطن‌پرستي سازگار با ديدگاه سياسي است كه راولز (11) (1993) آن را ليبراليسم سياسي مي‌نامند. وطن‌پرستي دموكراتيك نسبت به نهادهاي ليبرال فراگير كه امكان شكوفايي كثرت‌گرايي عقل‌پذير فلسفه‌هاي زندگي را فراهم مي‌آورد، پايبند است.
وطن‌پرستي دموكراتيك به عنوان يك رويكرد و احساس فراگير، مهار شده و با قابليت ارزيابي عقلاني است. اين نوع وطن پرستي معيار محور است. (12) وطن‌پرستي دموكراتيك به اين دليل فراگير است كه درباره‌ي آزادي همه‌ي شهروندان سخن به ميان مي‌آورد. نسبت به ديگر مردمان بيگانه‌ستيز نيست. وطن‌پرستي دموكراتيك عاري از هر گونه خشونت منسوب به ملي‌گرايي و اشكال افراطي وطن‌پرستي است. پذيراي دليل و برهان بودن داراي اهميت حياتي است؛ زيرا وفاداري يك احساس طاقت‌فرسا و مستعد سوء‌استفاده است. وطن‌پرستي بايد توسط ديگر اشكال وفاداري كه به طور منطقي فرد را متعهد مي‌كنند، مهار گردد. وطن‌پرستي بايد يك رويكرد «داراي حساسيت نسبت به داوري» (13) باشد و پذيراي نيروي برهان و حقايق. پذيراي برهان بودن به اين دليل داراي اهميت است كه همواره پيشاپيش مشخص نيست كه كدام اقدامات وطن‌پرستانه هستند و مي‌توانند به بهترين نحو ترويج دهنده‌ي جمهوري با شهروندان آزاد باشند.
پذيراي برهان بودن به معناي آن است كه هر گونه كشش به سمت وطن‌پرستي براي حمايت از سياست‌هاي نظامي يا خارجي يك كشور به وسيله‌ي سه معيار كلي مورد داوري قرار گيرد. نخستين معيار آن است كه اين ادعاي حمايت از سياست‌هاي نظامي يا خارجي يك كشور بايد در برابر بازرسي دقيق مستمر عمومي مصون ماند. دوم آن كه اين سياست‌ها نبايد از اصول اخلاقي و حقوق بين‌الملل، به ويژه اصول حقوق بشر تخطي كند. چنين ارزش‌سنجي‌اي تنها در حوزه‌ي عمومي‌اي امكان‌پذير است كه همگاني باشد و مطبوعات آزاد بي‌طرف به آن اطلاع‌رساني كنند.
تنها طي يك قرن اخير بيش از 100 ميليون نفر در جنگ‌ها كشته شده‌اند كه در بحبوحه‌ي بوق و كرناي وطن‌پرستانه و مطبوعات وطن‌پرست صورت گرفته است. تولستوي (1987) اين وطن‌پرستي افراطي را شديداً به باد انتقاد گرفته است:
بر اثر اين تمايل شديد (به وطن‌پرستي) درياهاي خون جاري شده است و باز نيز بر اثر آن جاري خواهد شد، مگر آن كه مردمان خود را از شر اين يادگار منسوخ عهد باستان خلاص كنند. (ص. 142)
هشدار تولستوي ارزشمند است ولي تحليل وي اشتباه است. راه چاره حذف وطن‌پرستي نيست. بلكه در مقابل، بايد يك گفتمان عمومي وطن‌پرستانه‌ي دموكراتيك تعديل يافته رواج يابد كه اشكال مستبدانه‌تر و افراطي‌تر را از درجه‌ي اعتبار ساقط كند.

وطن‌پرستي دموكراتيك و ژورناليسم

با در نظر گرفتن اين بحث و بررسي مختصر، شروع به بررسي رابطه‌ي پيچيده بين ژورناليسم و شهروندي وطن‌پرستانه مي‌كنيم. براي رسيدن به بينشي عميق در خصوص اين رابطه نبايد كاركرد مهم‌تر دموكراتيك ژورناليسم را از نظر دور داشت. ژورناليست داراي نقش دموكراتيك متفاوت از نقش دموكراتيك شهروندان است. هر يك از افراد به عنوان شهروند و وطن‌پرست داراي وظايف و حقوق معيني هستند. همگي شهروندان داراي حق رأي‌دهي، تأثيرگذاري بر سياست عمومي، پرداختن به فعاليت‌هاي سياسي، زندگي در چهارچوب قوانين حقوقي و ... هستند.
وطن‌پرستي دموكراتيك با خود تعهدات بيشتري به همراه دارد به گونه‌اي كه شهروندان عطوفت خاصي نسبت به جمهوري در دل بپرورانند و آماده‌ي دفاع از ارزش‌هاي آن شوند. با اين حال هنگامي كه فردي ژورناليسم را پيشه مي‌كند در برابر مجموعه‌اي از اصول و وظايف اضافي و مشخص داراي تعهد است كه ممكن است با فعاليت‌هاي وي به عنوان شهروند در تعارض باشد. اين وظايف مشخص بر پايه‌ي عهد و پيمان اجتماعي ژورناليست با عموم مردمي كه خدمتگزارشان است، قرار دارد. از طريق اين عهد و پيمان است كه عموم مردم (يا جامعه)‌ آزادي‌هاي خاصي به مطبوعات اعطا مي‌كنند و انتظار مي‌رود كه ژورناليست‌ها از سر مسئوليت‌پذيري دست به انجام مجموعه‌اي از وظايف اجتماعي عام‌المنفعه زنند.
يكي از مهم‌ترين وظايف روزنامه‌نگاران آن است كه به شيوه‌اي متفاوت از شيوه‌ي سخن گفتن ارتباط‌گران جانبدار، حمايتگران اجتماعي، مأموران اعمال نفوذ يا كارشناسان روابط عمومي با مردم سخن گويند. ژورناليسم حرفه‌اي يك فعاليت سازمان يافته و از نظر اجتماعي تصديق شده است كه از منظر بي‌طرفانه منعفت عمومي براي عموم مردم، با عموم مردم ارتباط برقرار مي‌كند. اين نوع ژورناليسم خدمتگزار بهزيستي دموكراتيك شهروندان به عنوان يك كل است. نمي‌توان ژورناليسم را به انتشار داده‌ها، شايعه‌ها يا پروپاگاندا فروكاست. ژورناليسم انتشار بي‌طرفانه و تحليل حقايق بسيار مهم براي يك جامعه‌ي سياسي مستقل است. ژورناليسم بايد «نوع خاصي از عملكرد دموكراتيك» باشد. اين نقش بسيار مهم مستلزم آن است كه ژورناليست‌ها نپذيرند در برابر مقتضيات مبني بر حمايت غيرانتقادي از جنگ يا حكومت، تسليم شوند. اين نقش مستلزم آن است كه ‌ژورناليست‌ها نقش خود را در بيان حقيقت را ايفا كنند و استقلال خود از حكومت را حفظ كند. وظيفه‌ي آن‌ها ارائه‌ي اطلاعات عيني و تحليل‌هاي انتقادي براي بررسي‌هاي دموكراتيك است. حتي در زمان ناامني نيز ژورناليست‌ها داراي اين وظيفه هستند كه هم‌چنان اخبار، تحقيق‌ها و تحليل‌هاي بحث‌برانگيز و ديدگاه‌هاي چندگانه را ارائه كنند. آن‌ها نبايد انتقادهاي خود را خفه كنند و بايد شك‌گرايي نسبت به كليه منابع را حفظ كنند. ضروري است ژورناليست‌ها ريشه‌هاي مشكلات كشور خويش را كاويده و شرح دهند و با خونسردي تهديدهاي ادعا شده را ارزيابي كنند. هر چند ممكن است ژورناليست به طور مشترك در هدف وطن‌پرستان در خدمت‌رساني به عموم مردم مشاركت داشته باشد ولي زماني مي‌تواند به بهترين نحو به عموم مردم خدمت كند كه هم‌چنان به شيوه‌اي انتقادي و منطقي به آن‌ها آگاهي‌رساني كند. اگر ژورناليسم به اين تصميم برسد كه شرايط ايجاب مي‌كند كه وي به ارتش ملحق گردد يا يك ارتباط‌گر جانبدار گردد، بايد حرفه‌ي خود به عنوان ژورناليست را رها كند.
نقش دموكراتيك ژورناليسم تقريباً اين اجتناب‌ناپذيري را به وجود مي‌آورد كه بين اين كه شخص چگونه به عنوان ژورناليست عمل كند و اين كه شخص چگونه به عنوان يك شهروند وطن‌پرست عمل كند، تعارض به وجود آيد. هنگامي كه كشوري تصميم مي‌گيرد وارد جنگ گردد، بنا به دلايلي امنيتي آزادي‌هاي مدني را نفي كند يا قانون اساسي را ناديده بگيرد تا آشوب داخلي را سركوب كند، ارزش‌هاي دموكراتيك ژورناليسم در تضاد با ضرورت‌هاي وطن‌پرستي قرار مي‌گيرد. در اين شرايط برخي اعضاي حكومت يا جمهوري از سازمان‌هاي خبري مي‌خواهند كه پشتيبان آمريكا باشند. (14) اين تعارض بين نقش‌هاي ژورناليست و شهروند يا اين كه كمتر منوط به نوع وطن‌پرستي مورد بحث خواهد بود يا اين كه بيشتر خواهد بود. اگر گرايش به سمت وطن‌پرستي دموكراتيك، آن گونه كه پيش‌تر تعريف گرديد، باشد، اين تعارض كمتر رخ خواهد داد؛ زيرا هم‌پوشاني قابل ملاحظه‌اي ميان ايده‌آل‌ها و ارزش‌هاي وطن‌پرستي دموكراتيك و ژورناليسم وجود دارد. بنابراين يك وطن‌پرست و يك ژورناليست در چندين موضوع عمومي در جناح مشابهي قرار مي‌گيرند. هر دوي آن‌ها طرفدار اطلاعات دقيق و بدون جانبداري، آزادي بيان، رسانه‌هاي خبري انتقادي و حوزه‌ي عمومي با ديدگاه‌هاي متنوع هستند. هر دوي آن‌ها از تأمين آزادي، شفاف‌سازي در مسائل عمومي، ارزيابي خردمندانه‌ي گرايش به سمت وطن‌پرستي حمايت مي‌كنند.
به هر ترتيب اگر كشش به سمت وطن‌پرستي افراطي باشد، اين تعارض حاد خواهد بود. وطن‌پرستي افراطي تا حد زيادي با ژورناليسم دموكراتيك ناسازگار است؛ زيرا اين نوع وطن‌پرستي گرايش به حمايت از اعمال محدوديت‌هاي سختگيرانه بر تحريريه‌ي مطبوعات دارد يا فشارهايي بر ژورناليست‌ها تحميل مي‌كند تا نسبت به حقيقت شيوه‌اي غير انتقادي، جانبدارانه با بياني موجز در پيش گيرند. با اين حال حتي جايي كه وطن‌پرستي دموكراتيك مورد ترديد قرار گيرد، فضايي براي تعارض به وجود خواهد آمد. هنگامي كه كشوري براي جنگ بسيج مي‌شود يا از حملات تروريستي نجات مي‌يابد، ممكن است وطن‌پرستي دموكراتيك نيز احساس كنند كه روزنامه‌نگار بايد از شدت بيان حقيقت بكاهد و بيشتر وطن‌پرستي گردد.
اين ديدگاه اخلاقي مبني بر آن كه نقش دموكراتيك ژورناليسم مستلزم وظايف خاصي نسبت به بيان حقيقت به صورت انتقادي و بي‌طرفانه است، تفكرات دان راتر نسبت به وطن‌پرستي را رد مي‌كند. نقش ژورناليست‌ها آن گونه كه دان راتر «تلاش براي پيروزي ارتش‌مان» بيان كرد، نيست. نقش آن‌ها اين نيست كه به ارتش «منفعت و هر گونه ناباوري» را بدهند. نقش ژورناليست‌ها آن است كه به صورت انتقادي آن چه ارتش و دولت در حال انجام است و جايي كه عموم مردم را با خود مي‌كشند، مورد بررسي قرار دهند. نقش ژورناليسم اين نيست كه با خودداري از انتشار گزارش‌هاي مربوط به كيسه‌هاي حاوي جنازه‌ي افراد، روحيه‌ي عمومي مردم را بالا نگه دارد. نقش ژورناليسم اين نيست كه دشمن را ديو جلوه دهد يا در گزارش‌هاي مربوط به قهرمانان اغراق كند. وظيفه‌ي هر يك از ژورناليست‌ها آن است كه هم‌چنان كارگزار ايده‌آل‌ اطلاعات باشند و به خاطر اتهام مرسوم وطن‌پرستي نبودن يا ترس از سرزنش اجتماعي منحرف نگردند.
اگر ژورناليست‌ها نقش دموكراتيك بسيار مهم خود را رها كنند، قادر نخواهند به عموم مردم كمك كنند تا به صورت سنجيده سياست عمومي را ارزيابي كنند. اگر ژورناليست‌ها احساسات قدرتمند وطن‌پرستي را كنار نگذارند، ممكن است ميل خوش‌نيتانه‌ي آن‌ها براي وطن‌پرستي به دستكاري افراد عمومي كمك كند. از اين حيث حق با دان راتر بود. ژورناليست‌ها به عنوان شهروند نمي‌توانند نسبت به اقدامات تروريسم يا سرنوشت كشور خويش بي تفاوت باشند. با اين حال ژورناليست‌ها بايد هوشيار باشند كه كسي احساسات صادقانه‌ي آن‌ها را به بازي نگيرد. در تيرگي و ابهام جنگ، حقيقت نخستين قرباني است. در ژورناليسم، وطن‌پرستي كوركورانه يا تعلق خاطر سست بنياد به بيان حقيقت بر اين ابهام و تيرگي مي‌افزايد.

گزارشگران مأمور شده: دسترسي يا وابستگي؟

مسئله‌ي مأمور كردن گزارشگران در واحدهاي نظامي همگي مسائل بررسي شده در بخش‌هاي پيشين را به همراه دارد. هنگامي كه گزارشگران يا سازمان‌هاي خبري مأمور شدن در واحدهاي نظامي را تقاضا مي‌كنند،‌ ممكن است نتوانند نسبت به بيان حقيقت آن گونه كه اصول اوليه‌ي اخلاقي‌شان است، پايبند بمانند. ممكن است حس وطن‌پرستي سبب شود ژورناليست‌ها مأمور شده از نظر روان‌شناختي با واحدهاي نظامي خود هم‌ذات‌پنداري كنند و بدين طريق، خواسته يا ناخواسته، گزارش‌هاي جانبدارانه ارسال كنند.
در تاريخ آمريكا تصميم سياسي مبني بر مأمور كردن گزارشگران در بين نيروهاي جنگي ارتش آمريكا در عراق منحصر به فرد است. صدها ژورناليست رسانه‌هاي چاپي و تلويزيون، از سازمان‌هاي خبري احزاب محافظه‌كار يا ليبرال، مصرانه متقاضي شركت در اين برنامه بودند. آن‌ها بسيار مشتاق بودند جنگ را براي ملتي تحت پوشش خبري قرار دهند كه در جريان كيفرخواست حوادث 11 سپتامبر مظلوم واقع شده بودند. نكته‌ي درخور توجه به ويژه براي كساني كه خارج از حوزه‌ي ژورناليسم قرار دارند، محدود بودن بحث بين ژورناليست‌ها درباره‌ي تضاد احتمالي منافع براي گزارشگران مأمور شده است. اين رويه بر خلاف اصول اخلاقي مربوط به استقلال و عيني‌گرايي ژورناليسم است. اين اصول براي اين ادعا كه مطبوعات ركن چهارم حكومت هستند،كاملاً ضروري است. (15)‌ مطبوعات به عنوان ناظران مستقل بر قدرت سياسي در نظر گرفته مي‌شوند كه براي حفظ استقلال خود از حكومت داراي حقوق و مسئوليت‌هايي هستند.
جنگ با فشار عاطفي خود بر روح و روان ملي، بار سنگيني بر دوش ژورناليست‌ها قرار مي‌دهد تا اين استانداردهاي بيان حقيقت را حفظ كنند. در واقع، اين بر عهده‌ي ژورناليست‌ها است كه حقايقي را گزارش كنند كه ديدگاه‌هاي حمايتگر از جنگ را تغيير دهد. با توجه به وابستگي عموم مردم به رسانه‌هاي خبري، مسئوليت گزارش اين حقايق كه مورد توجه مردم قرار نگرفته است بسيار ضروري است. كايپرس (2002) بيان كرده است كه:‌
آمريكايي‌ها به اين منظور به مطبوعات توجه مي‌كنند تا بتوانند اطلاعاتي به دست آورند كه براي انتخاب‌هاي سياسي آگاهانه ضروري است. (ص. 197)
با اين حال اين اطلاعات اغلب توسط نيروهاي سياسي شكل داده مي‌شوند. از نظر تاريخي آن نيروهاي سياسي، بخش قابل ملاحظه‌اي از پوشش خبري را شكل داده‌اند. آن‌ها اين اقدام را توسط گزارشگراني انجام داده‌اند كه گزارش‌هايي فرستاده‌اند كه آغشته به ارائه‌ي ميزان اغراق‌آميز تلفات و تعيين اولويت‌هاي سياسي اغواكننده يا همانند فرو ريختن بمب‌هاي اتمي بر هيروشيما و ناكازاكي، آغشته به مفتون تكنولوژي شدن به جاي توجه به ضروريات اخلاقي جنگ بوده است.
به دست آوردن حمايت عمومي براي حمله به عراق در سراسر دنيا چالش عظيمي پيش روي دولت بوش قرار داد. توجيه حمله به كشور خودمختار عراق زير سوال بود. با اين حال، ژورناليست‌هاي آمريكايي به اندازه‌ي كافي به ارائه‌ي گزارش درباره‌ي چنين نقض آشكار حقوق بين‌الملل نپرداختند. بسياري از سازمان‌هاي خبري از جمله شبكه‌ي FOX News ، به اين آمادگي عمومي براي حمايت از دولت بوش در جنگ عليه تروريسم دامن زدند. اگر دولت و رهبران ارتش آمريكا تنها به اين دليل برنامه‌ي مأمور كردن گزارشگران را با دقت هر چه تمام‌تر رواج داده و اجرا مي‌كردند كه پوشش خبري دلخواه آن‌ها از حمله صورت گيرد، در اين صورت سازمان‌هاي خبري بايد رويكرد انتقادي‌تري نسبت به اين مأمور كردن گزارشگران در پيش مي‌گرفتند. در سي‌ام اكتبر 2002، با قطعي شدن آمادگي براي حمله به عراق، وزير دفاع آمريكا، دونالد رامسفلد، برنامه‌ي مأمور كردن در واحدهاي نظامي در جنگ عليه عراق را اعلام كرد. با در نظر گرفتن اين كه رامسفلد پيش‌تر بيان كرده بود كه درز اطلاعات محرمانه به ژورناليست‌ها جرم جنايي است و مستحق زنداني شدن است، اين اقدام وي بسيار تعجب‌برانگيز بود. با توجه به اين پيشينه، شايد درك اين نكته ساده‌تر باشد كه چگونه اين وزارتخانه به اين نتيجه رسيد كه آموزش رسانه‌ها به صورت فشرده در يك روز و در كنار جنگجويان به ايفاي وظيفه پرداختن، «درز اطلاعات محرمانه از طريق رسانه‌هاي خبر آمريكا و بيگانه به شبكه تروريستي القاعده را كاهش مي‌دهد».
ضروري بود ژورناليست‌هايي كه براي برنامه‌ي مأمور شدن در واحدهاي نظامي انتخاب مي شوند در يك برنامه‌ي آموزشي يك هفته‌اي شركت كنند تا با اصول اوليه‌ي جنگ، با تمركز خاص بر تسليحات هسته‌اي، بيولوژيك و شيميايي آشنا شوند. هر چند اين آموزش در ايجاد توانايي اوليه در جنگ به قدر كافي جامع بود ولي يك دوره‌ي يك هفته‌اي نمي‌تواند ابزارهاي اصلي براي آمادگي در ميدان جنگ را در اختيار يك ژورناليست قرار دهد. ضعف‌هاي اين برنامه‌ي مأمور كردن گزارشگران سبب شد برخي گزارشگران از جمله رابرت جنسن (16) نسبت به آن هشدار دهند. به اعتقاد جنسن هنگامي كه ژورناليست پايگاه وزارت دفاع آمريكا در خط مقدم جنگ را مي‌پذيرد، استقلال حرفه‌ي خويش را با دسترسي به اطلاعات معامله كرده است. هنگامي كه ژورناليست‌ها به ارائه‌ي گزارش درباره‌ي سربازاني مي‌پردازند كه مسئول حفظ جان ژورناليست‌ها هستند، مفهوم بي‌طرفي تهديد مي‌شود. جنسن محو شدن اين خطوط را با مثالي از شبكه‌ي خبري CBS در 19 مارس نشان مي‌دهد كه در آن جيم اكسلرد (17) كه در پياده نظام سوم مأمور شده بود و به بحث درباره‌ي جلسه‌ي توجيهي ضد اطلاعات كه در آن شركت كرده بود مي‌پرداخت، گفت:
به ما دستوراتي داده شد.
وي كه متوجه شد چه گفته است، كلمات خود را تصحيح كرد. به هر ترتيب اين لغزش‌هاي زباني اتفاقاتي رايج در سراسر جنگ هستند كه تلويحاً بيانگر خطرات ذاتي ناشي از مأمور كردن گزارشگران در واحدهاي نظامي هستند؛ بي‌طرفي ژورناليسم در برابر كشش روان‌شناختي به سمت همبستگي گروهي و امنيت آسيب‌پذير است. از طرفي، وزارت دفاع آمريكا سازمان‌هاي خبري مهمي را انتخاب كرد كه ممكن بود مطلوب‌ترين پوشش خبري از مناطقي كه در آن مأمور شده بودند، ارائه كنند. هنگامي كه از رامسفلد درباره‌ي اين اقدام پرسيده شد، وي گفت:
اين موضوع براي من بسيار كم ارزش است كه به آن توجه كنم... اين موضوع زير صفحه‌ي نمايشگر رادار من است. من به اين موضوع توجه نمي‌كنم كه چه كسي انتخاب مي‌شود، چه كسي كنار گذاشته مي‌شود، چه كسي اين كار را مي‌كند و چه كسي آن كار را مي‌كند. من اصلاً اطلاعي ندارم.
ممكن است وزير دفاع چيزي نداند كه چه كسي انتخاب مي‌شود و چه كسي كنار گذاشته مي‌شود ولي اين فرآيند به وضوح اتفاقي نبوده است. پايگاه‌هاي خط مقدم جنگ به سازمان‌هاي خبري مهم مانند NBC و واشنگتن پست تقديم مي‌شود ولي برخي سازمان‌هاي خبري كه كمتر به چشم مي‌آيند مانند مادر جونز (18) و نشريه‌هاي داراي گرايش چپ امكان اين دسترسي را ندارند.
اين برنامه توسط اداره‌ي اموز استخدامي وزارت دفاع آمريكا و تحت نظارت برايان وايتمن (19) و ويكتوريا كلارك (20) طراحي شد و در بخش استراتژي اداره‌ي پنجم وزارت دفاع آمريكا (21) توسط كاركنان ارتش كه كاملاً نبت به قدرت تأثير مطبوعات بر افكار ملي نسبت به جنگ آگاه بودند، مورد نظارت قرر گرفت. در سند اطلاعاتي غير محرمانه‌اي كه در تاريخ 24 مارس 2003 توسط سرهنگ جيري ساليوان (22) انتشار يافت، وزارت دفاع آمريكا موضع خود را نسبت به مأمور كردن را مشخص كرد. نكات كليدي اين سند بيانگر اين واقعيت بود كه به اعتقاد بسياري از مردم آمريكا «رسانه‌ها از سوي وزارت دفاع آمريكا انتخاب مي‌شوند و بخشي از عمليات پروپاگاندايي تحت حمايت مالي دولت ايالات متحده‌ي آمريكا هستند». از طرف ديگر گزارش يك صفحه‌اي ساليوان شامل اين ديدگاه محافظه كارانه نيز مي‌شد كه رسانه‌هاي آزاد «تنها به اين دليل اصرار دارند كه در واحدهاي نظامي مأمور شوند تا اهداف اين ائتلاف را ناكام گذارند و بر آن غلبه كنند». (ص. 1)
اين دو رويه افراطي توسط اکثر آمريکايي ها که با توجه به گزارش از اين پوشش خبري شبانه‌روزي خسته شده بودند، مورد نظارت قرار مي‌گرفت. وزارت دفاع آمريكا اميدوار بود از طريق تجربه‌ي مأمور كردن گزارشگران در واحدهاي نظامي درك عمومي بهتري نسبت به تجارب سربازان در جنگ حاصل شود و عمليات‌هاي نظامي از منظر گزارشگران تأييدات بيشتري كسب كند. وزارت دفاع آمريكا هم‌چنين اميدوار بود كه شاهد افزايش جذب نيرو در ارتش باشد و از طريق گزارشگري مأمور شده در واحدهاي نظامي روابط خود با ديگر كشورها را بهبود بخشد. وزارت دفاع آمريكا هم‌چنين از چندين مسئله ترس داشت: درز احتمالي اطلاعات، بدبيني مضاعف نسبت به دولت و رسانه‌هاي تحت حمايت مالي آن، كينه‌توزي ميان برخي كاركنان ارتش نسبت به گزارشگراني كه مورد عنايت خاص وزارت دفاع آمريكا هستند. با وجود احتياط ‌هاي لازم، وزارت آمريكا اين تصميم را پذيرفت كه با اميد كسب منفعت بيشتر در برابر زيان‌هاي احتمالي، گزارشگران را در واحدهاي نظامي مأمور كند. اين تغيير رويه براي پرسنل فعال ارتش كه به صورت سنتي رسانه‌هاي خبري را ابزارهاي غير قابل اطمينان بيان حقيقت در نظر مي‌گرفتند، تاريخي و عظيم بود.
گزارشگراني كه برنامه‌ي مأمور شدن را امضا كردند، نسبت به محدوديت‌هايي بر گزارشگري خود موافقت كردند. برخي ژورناليست‌ها از جمله برنارد شاو، (23) يكي از گزارشگران سابق جنگ خليج [فارس]، در مصاحبه‌ي تلويزيوني خود با CNN مشكل مأمور شدن در واحدهاي نظامي را چنين تشريح كرد: به اعتقاد من اين رويه كه ژورناليست‌ها خود را تحت چتر حمايتي ارتش آمريكا قرار دهند، بسيار خطرناك است. فكر مي‌كنم ژورناليست‌هايي كه مي‌پذيرند با واحدهاي نظامي همراه شوند در عمل تبديل به گروگان‌هاي ارتش مي‌شوند كه مي‌توانند سبب كنترل جنبش ژورناليستي گردد، و مهم‌تر آن كه مي‌تواند توانايي آن‌ها براي بايگاني كردن گزارش‌هايشان را كنترل كند.
به علاوه گزارشگراني كه جنگ عراق را پوشش خبري مي‌دادند، تحت فشار زمان اينترنتي بودند و گزارش‌ها را بدون توجه كافي به بررسي حقايق يا نكات معتبر در اينترنت قرار مي‌دادند، به هر ترتيب، مردم آمريكا با چيزي روبه‌رو بودند كه رامسفلد آن را «نكته‌اي از جنگ» ناميد. نام روزنشتايل (24) پوشش جنگ را چنين توصيف كرد:
بسيار حكايت‌وار، هيجان‌انگيز و در عين حال كسل كننده رزم‌ محور، اغلب زنده و ويرايش نشده. اغلب آن فاقد شرايط و زمينه است ولي در شرح جزييات معمولاً غني است.
هنگامي كه برخي گزارشگران از خطوط تعيين شده در گزارشگري تخطي كردند و جزييات آرايش نظامي، محل دقيق، تعداد مشخص نيروها، تعيين هويت تلفات پيش از خويشاوندان نزديكشان را گزارش كردند از مناطقي جنگي در عراق بيرون كشيده شدند. موضوع حائز اهميت اين است كه چگونه تعداد محدودي از گزارشگران از اين ممنوعيت‌هاي وزارت دفاع آمريكا عليه آشكارسازي اين جزييات تخطي كردند. در بين گزارشگراني كه طي جنگ دچار دردسرهاي ارتش آمريكا شدند، قابل ذكرترين عبارتند از: پيتر آرنت، (25) جرالدو ريورا، (26) فيليپ اسماكر (27) كه جزء گزارشگراني بودند كه حاضر نشدند در واحدهاي نظامي مأمور شوند.
خود تنظيمي (28) به جاي سانسور نظامي، هنجاري براي بيش از 600 ژورناليست مأمور شده در واحدهاي نظامي بود. به علاوه دولت بوش به شدت نسبت به گزارشگراني كه پرسش‌هاي سياسي بي‌ملاحظه مطرح مي‌كردند واكنش نشان مي‌داد؛ براي نمونه، طي حمله به عراق، ميكاييل وولف، (29) منتقد رسانه‌اي مجله‌ي نيويورك، در جلسه‌ي اطلاع‌رساني سنت‌كام (يگان مركزي ايالت متحده‌ي آمريكا (30)) از ژنرال وينسنت بروكس (31) مجموعه‌اي از پرسش‌هاي پياپي پرسيد:
من اصلاً قصد اهانت ندارم ولي گزاره‌ي ارزشي شما چيست؟ چرا ما اين جا هستيم؟ چرا بايد بمانيم؟ ما در اين مركز مطبوعاتي ميليون دلاري به دنبال يادگيري چه ارزشي هستيم؟
بروكس پاسخ داد:
شما به اراده‌ي خود اين جا هستيد و اگر براي شما رضايت‌بخش نيست، به خانه برگرديد.
خطرات گزارشگري مأمور شده علاوه بر از دست رفتن استقلال و بي‌طرفي آن است كه به ديگر شكل‌هاي ژورناليسم پشت مي‌كند. گزارشگران جنگ ديگر مفسران دقيق اطلاعات نيستند. آن‌ها به مجراي انساني براي جريان بي‌وقفه‌ي بخش‌هايي از شرايط، تصاوير، صداها و اظهارنظرهاي عجولانه تبديل مي‌شوند. طي هيجان جنگ، سازمان‌هاي خبري فراموش مي‌كنند كه ژورناليسم چيزي بيش از بخش‌هاي خبري هيجان‌برانگيز از سوي گزارشگران مأمور شده است. ژورناليسم بايد به تشريح آن چه ديده شده، بپردازد، به پرسش و تحقيق و تفحص بپردازد، اطمينان حاصل كند كه گزارش خبري جامع داراي تنوع ديدگاه و صدا ارائه مي‌كند. گزارش خبري خوب به تحقيق و تفحص درباره‌ي دلايل و پيامدها مي‌پردازد. اين نوع ژورناليسم بايد ادعاهاي ترديدآميز و مختصرسازي‌هاي صورت گرفته از سوي هر دو جناح به عوان پروپاگاندا را مشخص سازد.
در حال حاضر و در آينده‌ي نزديك، مأمور شدن در واحدهاي نظامي تبديل به بخشي از گزارشگري جنگ آينده خواهد شد. بنابراين ضروري است سازمان‌هاي خبري اين مسائل اخلاقي مهم را به بحث گذارند: آيا مأمور شدن منافع عمومي را تأمين مي‌كند؟ آيا با اصول ژورناليسم سازگار است؟ آيا سازمان‌هاي خبري در آينده گزارشگران را مأمور خواهند كرد؟ هيچ ژورناليستي كه به ژورناليسم آزاد و مستقل اعتقاد ندارد، نبايد نسبت به پذيرش بي چون و چراي محدوديت‌هاي اعمالي بر ژورناليست‌هاي مأمور شده احساس راحتي كند.
در اين مقاله گزينه‌ي ترجيحي آن است كه هر جا ممكن است، استفاده از گزارشگران مأمور شده را كنار بگذاريم. با اين حال، اگر يك سازمان خبري تصميم بگيرد كه گزارشگران خود را در واحدهاي نظامي مأمور جمع‌آوري خبر كند، اين التزام اخلاقي وجود دارد كه در تحريريه‌ي خود رويه‌هايي در پيش گيرد كه از اثرات منفي احتمالي اين مأمور شدن بكاهد. مأمور شدن هيچ مسئوليتي در پي ندارد و براي اطمينان از پوشش متنوع، جامع و دقيق بايد هر گونه تدبيري انديشيده شود. برخي تمهيدات مهم مربوط به تحريريه براي مأمور كردن سازمان‌هاي خبري عبارتند از:
- ژورناليست‌هاي غير مأمور شده را منصوب كنند: سازمان‌هاي خبري كه ژورناليست‌هاي خود را مأمور مي‌كنند، بايد براي درگيري ژورناليست‌هاي يك طرفه‌اي (غير مأمور شده) نيز تعيين كنند.
- شرايط را ارائه كنند: حقايق پراكنده مربوط به گزارش‌هاي حاصل از مأمور شدن در واحدهاي نظامي را با استفاده از منابع متنوع و كارشناسان تشريح كنند. به دنبال گزارش‌هايي باشند كه با گزارش‌هاي مأمور شدگي در تعارض باشد يا آن را متعادل كند. از تحليل‌گراني استفاده شود كه حمايتگر جنگ نيستند.
- با شك‌گرايي به تحرير مطلب بپردازند: گزارش‌هاي رسمي، اعداد و ارقام ارائه شده توسط هر يك از طرفين را با شك‌گرايي بررسي كنند.
- چهره‌ي انساني جنگ را نشان دهند: گزارش‌هاي مربوط به تكنولوژي‌هاي جنگي را با پوشش غير نظاميان كشته شده در جنگ، مصدومان يا آوارده شدگان بر اثر اين تكنولوژي‌ها متعادل كنند.
- از معركه‌گيري بپرهيزند: گزارش‌هاي مأمور شدگي مانند ديگر گزارش‌هاي خبري داراي استانداردهايي باشد. از پرگويي وطن‌پرستانه، زبان نظامي افراطي، مصاحبه‌هاي پوچ با قهرمانان جنگ، زبان جانبدارانه‌ي ما و آن‌ها بپرهيزند.
- گزارشگران مأمور شده را مورد نظارت قرار دهند. جابه‌جايي يا عزل گزارشگراني كه شديداً با واحدهاي نظامي خود هم‌ذات پنداري مي‌كنند را از نظر دور ندارند.
- رك‌گو و صريح باشند: در خصوص محدوديت‌هاي تحريري به عموم مردم توضيحات آشكار (و مداوم) ارائه كنند. اطلاعاتي كه پيش از شروع درگيري ممنوع شده بود را پس از آن به سرعت منتشر كند.

نتيجه‌گيري

در اين مقاله ما اين نكته را مورد تأكيد قرار داديم كه آينده‌ي ژورناليسم مستقل و مدافع منافع عمومي در فضاي سياسي كنوني منوط به تأكيد مجدد بر اولويت اصل بيان حقيقت است. ضرورت تأكيد مجدد بر بيان حقيقت با استفاده از به خطر افتادن اين اصل طي پوشش اخير جنگ عليه تروريسم، از جمله حمله به عراق و افغانستان و درگيري‌هاي ادامه‌دار در عراق نشان داده شده است. تأثير مخرب وطن‌پرستي به طور كلي و گزارشگري مأمور شده به طور خاص مسئوليت‌هايي بر دوش ژورناليست‌ها قرار مي‌دهد تا به بازنگري تعهد خود نسبت به ژورناليسم مستقل و بي‌طرف بپردازند و نقش خود به عنوان ركن چهارم حكومت را از ياد نبرند. با اين حال، سازمان‌هاي خبري بايد اقدامي پيش از تأكيد صرف بر اين اصل در پيش گيرند. ضروري است كه آن‌ها استانداردهاي پوشش جنگ را به روشني براي گزارشگران خود و براي عموم مردم بيان كنند، تعيين كنند كه چگونه نسبت به برنامه‌ي مأمور كردن گزارشگران خود در آينده واكنش نشان مي‌دهند.
* اين مقاله با نام:
Ethical Ideals in Journalism: Civic uplift of Telling the Truth
از منبع زير برداشت و ترجمه شده است:
Journal of Mass Media Ethics, 21(4), 2006
منابع:
1. Burns, R. (2002, July 19), Pentagon probes news leaks on Iraq. Associated Press. Retrieved April 28, 2006, from http://foi.missouri.edu /bushinfopolicies.html
2. Bushell, A., & Cunningham, B. (2003). The road to war, being there, Columbia Journalism Review, 2, 18-21.
CBS evening news [Television broadcast]. (2002, March 12). Toronto, Ontario, Canada: Canadian Broadcasting Corporation.
4. Carey, J. (2000). Some personal notes on US journalism education. Journalism: Theory, Practice and Criticism, 1, 14-24.
5. Cottingham, J. (1986). Partiality, favouritism and amorality. The Philosophical Quarterly, 36(144), 357-373.
6. Eksterowicz, A., & Roberts, R. (Eds.). (2000). Public journalism and political knowledge. Lanham, MD: Rowman and Littlefield.
7. Fallows, J. (1996). Breaking the news: How the media undermine American democracy. New York: Pantheon.
8. Fishkin, J. (1991). Democracy and deliberation: New directions for democratic reform. New Haven, CT: Yale University Press.
9. Gans, H. (2003). Democracy and the news. Oxford, England: Oxford University Press.
10. Gertz, B., & Scarborough, R. (2003). Notes from the Pentagon. Retrieved January 31, 2003, from http://www.gertzfile.com/gertzfile/ring 013103.html.
11. Honohan, I. (2002). Civic republicanism. London: Routledge.
12. Jensen, R. (2003, January 3). Why viewers should beware in wartime. The Valley News, P. A8.
13. Katovasky, B., & Carlson, T. (2003). Embedded: The media at war in Iraq. Guilford, CT: Lyons.
14. Klaidman, S., & Beauchmap, T. (1987). The virtuous journalism. Oxford, England: Oxford University Press.
15. Kovach, B., & Rosenstiel, T. (2001). The elements of journalism. New York: Crown.
16. Kuypers, J. (2002). Press bias and politics. Westport, CT: Praeger.
17. MacIntyre, A. (1984). Is partriotism a virtue? The Lindley Lecture, Lawrence: University of Kansas Press.
18. Mermin, J. (1999). Debating war and peace. Princeton, NJ: Princeton University Press.
19. Mermin, D. (1995). Public journalism and public life: Why telling the news is not enough. Hillsdale, NJ: Lawrence Erlbaum Associates, Inc.
20. Nathanson, S. (1993). Patriotism, morality and peace. Lanham, MD: Rowman and Littlefield.
21. Oldenquist, A. (1982). Loyalties. Journal of Philosophy, 79, 173-193.
22. Project for Excellence in Journalism. (2003). Embedded reporters: What are Americans getting? Retrieved April 28, 2006, from www.journalism.org/resources/research/reports/war/embed/default.asp
23. Rawls, J. (1993). Political liberalism. New York: Columbia University Century Press.
24. Rosan, J. (1996): Getting the connections right. New York: Twentieth Century Fund.
25. Scanlon, T. (1998). What we owe to each other. Cambridge, MA: Harvard University Press.
26. Skinner, Q. (1978). The foundations of modern political thought (Vols. 1 and 2). Cambridge, England: Cambridge University Press.
27. Sullivan, J. (2003). Information paper: Implications of embedded media from a strategic perspective. Unpublished U.S. government manuscript for the Department of Defense, J-5 Strategy Division.
28. Tolstoy, L. (1987) Writings on civil disobedience and nonviolence. Philadelphia: New Society.
29. Viroli, M. (1995). For love of country: An essay on patriotism and nationalism. Oxford, England: Clarendon.
30. Viroli. M. (2002). Republicanism (A. Shugaar, Trans). New York: Hill and Wang.
31. Walzer, M. (1990). Whatdoes itmeanto bean "American"? Social Research, 57, 591-615.
32. Ward, S. (2005). The invention of journalism ethics: The path to objectivity and beyond. Montreal, Quebec, Canada: McGill-Queen's University Press.

پي‌نوشت‌ها:

1. Civic در معناي لغوي معادل مدني است. در اين مقاله مقصود، الزامات حاصل از تعلق خاطر به يك كشور و الزامات شهروندي است. بنابراين اين لغت به شهروندي نيز ترجمه شده است. (.م)
2. Responsible Journalism
3. Embed در ژورناليسم به معناي آن است كه به طور رسمي ژورناليسم مأمور شود تا در زمان جنگ با يك واحد نظامي سفر كند و آزادانه به ارائه‌ي هر گزارشي كه امنيت ملي را به خطر نمي‌افكند، بپردازد. (م.)
4. WMD = Weapons Mass Destruction or Words of Mass Deception.
5. Private Jessica Lynch
6. Stalagmite ستون مخروطي شكل كه در سقف غارها شكل مي‌گيرد و پس مانده‌ي قطرات آب است. (م.)
7. Short-order صفتي است كه براي غذاهاي با طبخ فوري به كار مي‌رود. (م.)
8. Canadian Broadcasting Corporation (CBS)
9. Dan Rather
10. Patria
11. Rawls
12. ناتانسين (1993) در اثر خود با عنوان وطن‌پرستي، اصول اخلاقي و صلح خطوط كلي وطن‌پرستي معيار محور و تعديل يافته را مشخص ساخته است. وطن‌پرستي معيار محور از كشور فرد انتظار دارد برخي ارزش‌ها و ضابطه‌ها را ادا كند. اين اقدام سبب مي‌شود آن كشور ارزش وفادار ماندن و افتخار به آن را كسب كند. مك اينتاير (1984)‌ و اتدنكوييست (1982) به بحث درباره‌ي اين موضوع پرداخته‌اند. كه وطن‌پرستي ملاك محور ـ آن چه الدنكوييست وطن‌پرستي بي طرفانه مي‌نامد ـ نمي‌تواند يك وطن‌پرستي حقيقي باشد؛ زيرا وفاداري به كشور خويش بر اساس سرسپردگي خاص به آن كشور به عنوان متعلق به خويش قرار دارد. وطن‌پرستي نمي‌تواند وفاداري به اصول اخلاقي انتزاعي باشد. وطن‌پرستي احساسي، است كه بر اساس اين واقعيت مشروط قرار دارد كه اين كشور من است. با اين حال اين نوع وطن‌پرستي بر اين نكته تأكيد مي‌كند كه اين نوع وفاداري بايد مانند ديگر وفاداري‌ها در معرض ارزيابي و انتقاد قرار گيرد.
13. Judgment-sensitive
14. يك پيمايش افكارسنجي در جولاي 2003 توسط مركز Pew براي مطبوعات و افراد نشان داد كه 70% آمريكايي‌ها اعتقاد دارند كه اگر سازمان‌هاي خبري يك رويكرد طرفدار آمريكا در پيش گيرند بسيار خوب است با اين حال، 64% نيز حامي پوشش بي‌طرفانه‌ي جنگ بودند، قابل دسترسي در www.pew.org
15. اولين بار ادموند بورك نماينده‌ي پارلمان انگليس مطبوعات را ركن چهارم دموكراسي در كنار سه قوه‌ي مقننه، مجريه و قضاييه ناميد. (م.)
16. Robert Jensen
17. Jim Axelrod
18. Mother Jones
19. Bryan Whitman
20. Victoria Ctarke
21. DOD's J-5 Strategy Division
22. Colonel Jerry Sullivan
23. Bernard Saw
24. Tom Rosensteil
25. Peter Amett
26. Geraldo Rivera
27. Philip Smucher
28. Self-regulation
29. Michael Wolf
30. United States Central Command (CENTCOM)
31. Vincent Brooks1

منبع:رواق هنر و انديشه 37